کد مطلب:129645 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

شهادت وهب بن وهب
شیخ صدوق [1] خلاصه ای از وقایع عاشورا و اینكه یاران امام (ع) یكی پس از دیـگـری


بـه مـیـدان مـی رفتند را آورده و گفته است: پس از او یعنی یزید بن مهاصر، ابـو شـعثای كندی ـ وهب بن وهب - به میدان رفت. او مسیحی بود و به همراه مادرش به دست امـام حـسین (ع) اسلام آورده همراه آن حضرت به كربلا آمد. وی بر اسب سوار گشت و تیر خیمه را به دست گرفت و سرگرم پیكار گشت و هفت یا هشت تن از دشمن را كشت. سپس به اسـارت درآمـد؛


و او را نـزد عـمـر سـعـد مـلعـون بـردند. عمر دستور داد او را گردن زدند و سـرش را در سـپـاه حـسین انداختند. مادرش تیر خیمه را برداشت و به مبارزه پرداخت، ولی امام (ع) به او فرمود: «ای مادر وهب بنشین كه خداوند جهاد را از زنان برداشته است و تو و پسرت همراه جدم رسول خدا در بهشت هستید.» [2] .


[1] به نظر مي رسد كه علامه ي مجلسي بر اين باور است كه اين وهب، همان وهب بن عـبـداللّه بـن حباب كلبي است. او در بحار (ج 45 ـ ص 16 ـ 17) نوشته است: پس از او يـعني برير بن خضير همداني ـ وهب بن عبداللّه حبّاب كلبي به ميدان رفت. او در آن روز بـا مـادرش هـمـراه بـود كـه بـه وي گـفـت: فـرزنـدم بـرخـيـز و فـرزنـد دخـتـر رسـول خـدا را يـاري ده! گـفـت: مـادر جـان چـنـيـن مـي كـنـم و كوتاهي نمي ورزم؛ و در آن حال اين رجز را مي خواند:

اگـر مرا نمي شناسيد من پسر كلب هستم و شما به زودي ضربت شمشير و حمله و شجاعت مرا خواهيد ديد.

من انتقام خويش را پس از انتقام برادرانم خواهم گرفت.

پيكار من در هنگام جهاد با سستي و ضعف همراه نخواهد بود.

آنـگـاه حـمـله كـرد و پـيـوسـتـه جـنـگيد تا آن كه شماري از دشمن را كشت. سپس نزد مادر و همسرش بازگشت و در برابرشان ايستاد و گفت: مادرم آيا خوشنود گشتي؟ گفت: پس از آن كه در برابر حسين كشته شوي خوشنود خواهم گشت!

سـپـس هـمـسرش گفت: تو را به خدا مرا در مرگ خويش اندوهگين مساز. مادرش گفت: پسرم مـبـادا سـخـن او را بـپـذيـري. بـازگـرد و در حـضـور فـرزنـد رسـول خـدا پـيـكـار كـن تـا او نـيـز در روز قـيامت در پيشگاه خداوند از تو شفاعت كند. وهب بازگشت و اين رجز را مي خواند:

اي مادر وهب جنگ با آنان به عهده ي من است و من گاه به دشمن نيزه مي زنم و گاه شمشير.

ضربت جواني كه به پروردگار خويش ايمان دارد،

تا آنكه دشمنان تلخي جنگ را بچشند

من مردي هستم زهره دار و غيرتمند

و در هنگام بلا و پيش آمد سست نيستم

خداوند عليم مرا بس است.

او پـيـوسـتـه جـنگيد تا نوزده سوار و دوازده پياده را از دشمن كشت! (تا اين جاي مطلب در مـنـاقـب آل ابـي طـالب، ج 4، ص 100 ـ 101 نـيـز آمـده اسـت) و آنگاه دستانش قطع شد. هـمـسـرش تـيـر خـيـمـه را بـرداشـت و بـه سـوي او رفـت و در آن حـال مـي گـفـت: پـدر و مـادرم فـدايـت! در دفـاع از حـرم پـاك رسول خدا پيكار كن. وهب خواست تا او را نزد زنان بازگرداند، ولي او گوشه ي جامه اش را گرفته بود و مي گفت: باز نخواهم گشت تا آنكه همراهت كشته شوم!

امام حسين (ع) گفت: خداوند به شما خاندان جزاي خير عنايت فرمايد، نزد زنان باز گرد؛ و او نـيـز بـازگـشـت. وهـب سـرگـرم پيكار گشت و آن قدر جنگيد تا كشته شد خداي از او خـشـنـود بـاد. همسرش رفت و خون از سر و صورتش پاك كرد. شمر با ديدن او به يكي از غـلامـانش دستور داد تا با تير خيمه بر سرش ‍ بكوبد. او نيز با تيري كه داشت سرش را شكافت و او را كشت. وي نخستين بانويي بود كه در سپاه حسين (ع) كشته شد.

در حـديـثـي ديـدم كـه آمده بود: ابن وهب، مسيحي بود و به همراه مادرش به دست حسين (ع) مـسـلمـان گـشـت و در هـنـگـام پـيـكـار 24 پـيـاده و دوازده سـوار را بـه قـتـل رساند؛ و سپس به اسارت رفت. وقتي او را نزد عمر سعد بردند به وي گفت: چه خـوب حـمـله مـي كـردي و آنـگـاه فـرمـان داد تـا او را گردن زدند و سرش را در سپاه حسين انـداخـتـنـد. مـادرش سـر را گـرفـت و بـوسـيد و در سپاه ابن سعد انداخت. سر به يك تن اصابت كرد و او را كشت. سپس تير خيمه را برداشت و دو مرد را كشت. در اين هنگام حسين (ع) فـرمـود: اي مـادر وهـب بـه خـانـه بـازگـرد، تـو و پـسـرت هـمـراه رسـول خـدايـيـد. جهاد از زنان برداشته است. او نيز بازگشت و مي گفت: خداوندا اميد مرا قطع مكن! امام حسين (ع) به او فرمود: اي مادر وهب خداوند اميد تو را قطع نمي كند!»

چـنـان كه ملاحظه مي شود منابع تاريخي داستان عبداللّه عمير كلبي و داستان وهب را به ويـژه در رجـز آن و نـيـز چـگونگي كشته شدن ام وهب، همسر عبداللّه عمير كلبي، و كشته شدن زوجه ي وهب به دست رستم، غلام شمر، را به هم در آميخته اند.

[2] امالي، صدوق، ص 137، مجلس 30، حديث شماره 1.